جدول جو
جدول جو

معنی حکم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

حکم کردن
ویچیرنیدن فرمان دادن امر کردن، حکومت کردن فرمانروایی کردن، قضاوت کردن فتوی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
حکم کردن
امر کردن، دستور دادن، فرمایش دادن، فرمودن، فرمان دادن، رای صادر کردن، قضاوت کردن، داوری کردن، فتوا دادن، نظر دادن، رای دادن، اقتضا کردن، ایجاب کردن، کارآیی داشتن، نقش پرداز بودن، حکومت کردن، حکم راندن، فرمان روایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ نِ گَ تَ)
کسی را بر جایی یا بر مالی حکومت دادن. املاک. تحکیم. تسویم. (تاج المصادر بیهقی) ، حکم به نفع یکی از طرفین دعوی صادر کردن
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
حکم کردن. فرمان دادن. تعدی کردن. فرمانروایی کردن به زور. رجوع به تحکم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کم کردن
تصویر کم کردن
کاستن مقابل افزودن زیاد کردن، (کشتی) تنزل کردن مقابل زیاد کردن: (کرده کم از نگهت هر صنم گلبو یی زده زانو بزمین پیش تو هر آهو یی)، (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
محو کردن ستردن، کندن، خراشاندن، سایاندن سودن ساییدن، تراشیدن محو کردن، کندن شکل یا نوشته بر فلز و مانند آن حکاکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحکم کردن
تصویر تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پشینیدن پتودن تنودن استوار کردن پا برجا کردن ثابت نمودن: چون شب شد او در کوشک را محکم کرد
فرهنگ لغت هوشیار
استوار کردن، سفت کردن، قایم کردن، ثابت نمودن، پابرجا کردن
متضاد: سست کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زورگفتن، زورگویی کردن، امر کردن، حکم کردن، دستور دادن، حکومت کردن، فرمانروایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
تشديدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
Inscribe
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
Firm
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
affirmer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
надписывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
לאמת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
مضبوط کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
ยืนยัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
thibitisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
sağlamlaştırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
固定する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
确定
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
고정하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
mengukuhkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
দৃঢ় করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
दृढ़ करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
affermare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
bevestigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
зміцнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
укреплять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
umacniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
festigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محکم کردن
تصویر محکم کردن
afirmar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حک کردن
تصویر حک کردن
einschreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی